عن در احوالات این روزها

متن مرتبط با «داستان» در سایت عن در احوالات این روزها نوشته شده است

داستان کوتاه پر عقاب

  • پریشب قبل از خواب، یهو به یاد داستان کوتاه "پر عقاب" افتادم که اسمش رو چند روزی بود شنیده بودم. داستان کوتاه بود و بسیار زیبا و تاثیر گذار. زاویه دید و نگاه نویسنده واقعا تحسین برانگیز بود که چطور میشه از یه واقعه جنگی و ربطش به شعر ناصرخسرو، چطور جادو کرد و یک اثر هنری زیبا خلق کرد. نویسنده این کتاب، حبیب احمد زاده یکی از جدید ترین افرادی هست که در اینستاگرام دنبالش می کنم. با اینکه دو کتابش رو سالهاست خریدم و در کتابخونه من هست، ولی هنوز نخوندمشون. کتاب های "داستان شهر جنگی" و "سفر به گرای ۲۷۰ درجه". حالا چرا حبیب احمد زاده انقدر برام جالب بود. نمی دونم توی پست فیلم ملکه ازش نوشتم یا نه. وقتی فیلم ملکه رو تماشا کردم، انتهای فیلم دیدم که این اثر به تعدادی از دیدبان های مستقر در پالایشگاه آبادان در زمان جنگ تقدیم شده و آخرین اسمی که نوسته شده بود، نام حبیب احمدزاده بود. با خودم گفتم این همون حبیب احمدزاده نویسنده دو کتاب توی کتابخونه منه؟ جستجو کردم و در نهایت تعجب دیدم که بله. از اون روز علاقه من بهش صد چندان شد و چون پست های اینستاگرامیش به دور از تعصب و با منطق گذاشته میشه، باز هم علاقمند تر شدم. در صددم کارها و آثارش رو بخونم، خصوصا فیلم هایی که بر مبنای فیلمنامه او نوشته شده، مثل فیلم اتوبوس شب و ... دنیا جای عجیبیه و اتفاقات عجیب تری هم توش میفته، ولی از اینکه منجلاب هست، شک نکنید. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • داستان سیاه من

  • تقریبا بعد از امیر ، یاد ندارم خندیده باشم ، یا شادی کنم. یک تکه ابر سیاه هست و کنار نمیرود. هر از گاهی نوری چیزی از لای ابر میزند بیرون و انگاری که ابر بیشتر لج کند، گره میخورد و در هم میشوند و بیشتر به زندگی ما سیاهی میفکند چند ماه اخیرم به روان پریشی و غم و درد و ناله و مصیبت گذشت . هر روز فکر تازه ای از دهشت زندگی. هر روز عینک ریز بینی برای دیدن بدبختی هامان. تو بی آنست، اصلا خوب نبودم و گرفتگی صدا و کنسر وراثتی و جراحی گلوی سپیده هم چهار روز رعشه به تنم انداخت، جوری که امشب مهتاب گفت  متین موهای صورتت رو برداشتی؟ گفتم نه. جواب سونو اومده و سالمم. بعد هم وحید ها فحشم دادند و تمام شد. من پیر شده ام. موسی زنگنه امروز نوشت:  در شناسنامه زاده شدم، در شناسنامه زیسته و احتمالا در شناسنامه میمیرم.    چه کس میتواند جبر بودن را بهتر از این تشریح کند؟؟!! احتمالا کتابی بنویسم    اسمش را گذاشته ام    تمام تاملات من در باب نفی زندگی اول کلمه نفی را نخواسته بودم و  تمام تاملات من در باب زندگی   برایم شیرین بود ولی حالا که کتاب را در مغزم مرور میکنم، کلمه ی نفی را لازم دارد. برای باقی عمر میخواهم نویسنده باشم. باید از همین تابستان شروع کنم بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها