عن در احوالات این روزها

متن مرتبط با «دکتر» در سایت عن در احوالات این روزها نوشته شده است

دکتر نصرالله پورجوادی

  • امروز ماموریت بودیم. رفتیم ایوانکی برای بازدید از سرویس تجهیزات. به هر دو تا پست سر زدیم. برنامه دیر شروع شد. رفت و برگشت توی حالت گیجی و منگی بودم و برای گذران وقت، مصاحبه سایت آرته باکس با دکتر نصرالله پورجوادی رو گوش دادم. زندگی این آدم و دغدعه هاش، منو یاد زندگی عارف (دوست من) انداخت. جالب ترین نکته زندگی ایشون که به علم انساب دوستی من هم ربط پیدا میکنه این نکته است که ایشون در جوانی به جرگه دراویش نعمت اللهی نوربخشی در میان و بعد از مدتی با خواهر دکتر جواد نوربخش ازدواج می کنند که البته همسر ایشون از همون اول درگیر بیماری MS میشن و بالاخره مرحوم میشن. نکته دیگه اینجا دکتر سید حسین نصر، استاد راهنمای تز دکترای ایشون بودند. از این به بعد سعی میکنم یافته ها و شنیده های جالب هر روز رو به صورت نکته ای بنویسم تا فراموش نشه. کلی چیز توی یادم بود ولی کم کم داره فراموشم میشه. امروز توی اینستاگرام می چرخیدم و به شجرنامه مرتضی ممیز برخوردم. جد ایشون حاج میرزاحسن ممیز بودند که شغل ایشون ممیز املاک سلطنتی ناصرالدین شاه بوده و به همین خاطر نام خانوادگی اونها ممیز شده. امروز از ماموریت که اومدم، رفتم خونه سمنان، چون صبح ماشین رو اونجا پارک کرده بودم. مامان کلی وسیله داد و اومدم شهمیرزاد. متین از مدرسه اومده بود دفتر وحید و منم خودم رو به اونجا رسوندم. وحید رو دیدم و مثل همیشه از اینکه چرا مهندسی خوندیم و ایران موندیم، می نالید. بعد اومدیم خونه و متین ماکارونی درست کرد و با پیاز و ترب طمع دار شده دیروز خوردیمش. انقدر خوردیم که حد نداشت. بعد هم افقی شدیم و خوابیدیم. ساعت شش و نیم بیدار شدیم و رفتم چای بذارم که زدم قوری رو شکستم. الان هم میخواهیم بریم, ...ادامه مطلب

  • دیدار مزار دکتر مصدق

  • روز یکشنبه 16 بهمن، که هم سی و هشتمین سال تولد من بود و هشتمین سال ازدواج من و متین، حدود ساعت 12.30 ظهر از رشت به طرف سمنان حرکت کردیم. روزها و شب های خوبی رو کنار خانواده سپری کردیم و از غذاهای ناب گیلانی بهره ها بردیم. اما دو تا اتفاق سفر برگشت رو هم خاطره انگیز و موندنی کرد. چون زود حرکت کرده بودیم و ترافیک هم نبود، به متین گفتم اگه کاری نداره و حال و حوصله داره، بریم مزار دکتر مصدق که توی دهکده احمدآباد در نزدیکی های نظرآباد و آبیک هست. خلاصه با موافقت متین و راهنمایی اپلیکیشن "نشان"، به طرف منزل دکتر مصدق حرکت کردیم و اتفاقا مسیر فرعی سر راستی هم داشت. توی روستا هیچ نشانی یا هیچ تابلویی از اینکه اینجا مدفن دکتر مصدق هست، دیده نمی شد. از اون جایی که می دونستم دیوارهای حصار منزل ایشون کنگره دار هست، بالاخره پیداش کردم و چرخی در محیط حصار زدیم و این عکس هم شد یادگار این دیدار: می دونستم ورودی به باغ و منزل ایشون بسته است، با این حال، متین زنگ درب باغ رو زد و باغبون و نگهبان اونجا، بعد چند دقیقه در رو باز کرد و گفت شرمنده شما هستم و از این حرفا و خلاصه نشد که بریم داخل. متین یه جعبه کلوچه به نگهبان پیر داد و ما هم برگشتیم به ادامه مسیر برگشت خودمون. اما اتفاق بسیار زیبای دوم این بود که در بزرگراه حرم تا حرم بودیم و موقع غروب آفتاب. آفتاب که طبق معمول در سمت غرب داشت پشت کوه ها پنهون میشد و آسمون هم عجیب سرخ گون شده بود که سمت مقابل دیدم ماه شب چارده، داره از کوه دقیقا مقابل محل غروب خورشید، طلوع میکنه. اتفاقی سرم رو به سمت چپ که جهت شمال بود برگردوندم و دیدم دماوند دیده میشه. من و متین بودیم و خورشید و ماه و دماوند و عجیب که با این وضعیت جوی و ابری، دماوند خیلی واضح دیده , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها