امشب عقد احسان بود. آخرین نفرمون هم رفت قاطی مرغا. الان اومدیم خونه رضا و الهام و منتظر عروس و دامادیم. جای وحید و امیر خالی. خیلی جاشون خالیه. امیر که اون دنیاست و وحید هم تازه از بیمارستان مرخص شده و اومده خونه پدرش و نتونست امشب پیش ما باشه. همین شبها و همین لحظاته که میمونه و بس. بخوانید, ...ادامه مطلب
گفت ساغری، همت کجاست؟ گفتم پایینه. راهش ندادند گفت میبینی چه لَمی دادم؟؟!! بعد یهو یادش رفت من بالای سرش هستم، خیره به سِرُم نگاه کرد منم راهروی تاریک و سبز و سرد و بدبوی آی سی یو رو گرفتم و اومدم پایین بخوانید, ...ادامه مطلب