گفت ساغری، همت کجاست؟ گفتم پایینه. راهش ندادند
گفت میبینی چه لَمی دادم؟؟!!
بعد یهو یادش رفت من بالای سرش هستم، خیره به سِرُم نگاه کرد
منم راهروی تاریک و سبز و سرد و بدبوی آی سی یو رو گرفتم و اومدم پایین
عن در احوالات این روزها...برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 51