و اردیبهشت ۱۴۰۳ چگونه گذشت

ساخت وبلاگ

الان تنها در منزل شهمیرزاد و روی مبل راحتی نشستم و پاهام رو روی صندلی چهار گوش کوچیک جلوپایی دراز کردم و این یادداشت رو می نویسم. دیشب علی و سعیده بعد از مهمانی در منزل عمو منصور در شهمیرزاد، به منزل ما اومدند و امروز صبحانه مهمان ما بودند. بعد از صبحانه علی به سر کار رفت و متین به همراه سعیده به باغ پدر سعیده در شهمیرزاد رفتند و به همین دلایل من الان تنها هستم. طبق عادت و یک عهد نانوشته که سر هر ماه یک آلبوم موسیقی میخرم، امروز هم این عهد رو به جا آوردم و از بیپ تونز آلبوم "مرثیه ای برای بودن" اثر حسام اینانلو رو خرید کردم. قطعات این آلبوم در روزهای همه گیری کرونا و در منزل ضبط شده. قطعات در قالب دو نوازی هایی برای کمانچه و سازهای میهمان هست. الحق که مثل کارهای دیگه حسام اینانلو، این کار هم بسیار زیبا و شنیدنیه و مهم تر از همه آدم میل میکنه چندین و چند بار دیگه هم به این قطعات گوش بده و به قول معروف، موسیقی یک بار مصرف نیستند.

اما این پست رو به قصد کلیات اردی بهشت ۱۴۰۳ نوشتم. اول همه باید بگم عهد سیگار نکشیدن برجاست و خوشحالم که هنوز طاقت آوردم. از روز یکشنبه ۳۰ اردیبهشت که وحید و مهتاب، شام منزل ما بودند، با اصرار از وحید خواستم که سیگار نکشه و با پیگیری های هر روز، او هم چند روزی هست که سیگار نکشیده.

در خصوص مرخصی های اداره، مثل ماه قبل با همون دو و نیم روز مجاز ماهانه به پایانش رسوندم و باز هم قابل توجه هست. امیدوارم ماه های آتی بتونم این میزان مجاز رو هم کاهش بدم.

واقعه مهم این ماه، ازدواج سارا (خواهر سعیده) بود. انشاالله در کنار معین خوشبخت باسند.

اما مهم ترین واقعه این ماه برای من، آشنایی با علینقی سعید انصاری و سه شب اقامت در منزل ایشون بود که در پست های قبل به تفصیل راجع بهش نوشتم.

و در پایان مهم ترین اتفاق این ماه برای متین، خبر دردناک مرگ پدربزرگ متین بود که با رفتنش، پرونده حیات زمینی تمامی پدربزرگ ها و مادربزرگ های ما بسته شد.

سه شنبه هفته ای که میاد یعنی ۸ خرداد برای جلسه کاری، مجدد باید به تهران بیام. متین هم درگیر امتحانات مدرسه هست و امیدواره با اتمام امتحانات، بتونه در اولین فرصت به رشت بره و یه سری کارها رو به سامان برسونه.

داشت یادم می رفتم، یکی از برجسته ترین اتفاقات این ماه این بود که عظیم با یه شرکت خوب و بزرگ توی آلمان قرارداد بست و خیال همه ما رو راحت کرد. به امید موفقیت های بیشتر و بزرگتر برای مهسا و عظیم.

پ.ن:

تموم این پست رو در حالی نوشتم که آلبوم تازه خریداری شده "مرثیه ای برای بودن" حسام اینانلو در حال پخش بود. الحق که بسیار بسیار زیباست و شنیدنی. آدمو با خودش میبره.

از دیروز دوباره نام "مهدی فیروزان" شدم و درگیر انساب ایشون و چیزهای جالبی هم پیدا کردم، خصوصا در خصوص پدرش که تولید کننده ساعت با برند "نازوریف" بوده و جالب اینکه این عنوان، برعکس نام خانوادگی خودش بوده و گویا چنین رسمی در میان تولید کنندگان ساعت مرسوم بوده. اگه چیز خوب و پر و پیمونی دستگیرم شد، توی یه پست کامل، یادداشت می کنم.

عن در احوالات این روزها...
ما را در سایت عن در احوالات این روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 16 خرداد 1403 ساعت: 16:33