از گندمزار ما ،

ساخت وبلاگ

مشتی کاه میماند برای بادها.

دیشب وقتی حالم خیلی خوب نبود و داشتم مشت میکوبیدم به سینه ی وحید

گفتم     وحیییید     تو تصور کن رو یه توپ معلق اونم بین میلیردها توپ دیگه آویزون و خاک به سر چه میکنیم؟ اگه یه روز چسبش تموم شه هر کدوم یه ور پرت میشیم و رندم جو هر کره ای ما رو جذب میکنه من میشم ساکن f5673 و  تو همینجور به راهت ادامه میدی

حالا اون به کنار که ما اینجا چه میکنیم؟

بعد مرگ ما اونجا چه میکنیم؟

کلا ما هرجا چه میکنیم؟

بعد خودم هنگ کردم و  اشکم اومد و خوابم برد

عن در احوالات این روزها...
ما را در سایت عن در احوالات این روزها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 18 مهر 1395 ساعت: 14:14