نشد که بریم کاروانسرای سنگی
عارفه نمیذاره بوسش کنم
تاریک شده و کتری قل قل میجوشه
نشستم رو مبل و مرور میکنم
نه آنقدر امیدوار که بمونم، نه آنقدر خسته که بخوام برم
همچنان با زندگی کار خاصی ندارم
عن در احوالات این روزها...برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 90